جزئیات مقاله

پل‌های شکسته داستان رها و پیمان
تعداد نظرات :0
آنچه در این مقاله میخوانید ..

پل‌های شکسته داستان رها و پیمان

دکتر حجتی: خوش اومدین. امروز اینجاییم که به جای سرزنش، واقعیت‌ها رو ببینیم. رها جان، دوست داری شروع کنی؟

رها (با صدایی لرزان): من دیگه اعتماد ندارم… دیگه نمی‌تونم باور کنم چیزی که میگه واقعی باشه.

پیمان (آهسته): من اشتباه کردم… اما بارها معذرت خواستم. چقدر دیگه باید جریمه پس بدم؟

دکتر حجتی: گاهی خیانت فقط پایان یک رابطه نیست، بلکه فرصته برای ساختن یه رابطه قوی‌تر… اگه هردوتون بخواین. رها، تو چی میخوای؟

رها: دلم می‌خواد باورش کنم… اما یه صدای توی ذهنم همیشه میگه “دوباره تکرار میشه”.

پیمان: نمی‌خوام از دستش بدم… واقعاً تغییر کردم.

دکتر حجتی (با لحنی قاطع اما آرام): اعتماد مثل شیشه‌ست. وقتی می‌شکنه، نمی‌شه وانمود کرد سالمه. باید تکه‌هاشو با صبر و صداقت بچینید. پیمان، تو باید زمان بدی. نه حرف، عمل.

پیمان (سرش را تکان می‌دهد): هرچی لازمه انجام میدم.

دکتر حجتی: و رها، تو باید تصمیم بگیری: می‌خوای زخمت رو بپروری یا پل جدید بسازی. هر دو راه سختن، اما فقط یکی‌شون تو رو به آرامش می‌رسونه.

(رها نگاه کوتاهی به پیمان می‌اندازد. چشمانش خیس می‌شود اما اندکی آرام‌تر.)


جمله کلیدی:
“اعتماد دوباره ساخته نمی‌شود، بلکه هر روز با رفتار درست به دنیا می‌آید.”

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

فیلتر قیمت
‫فیلتر قیمت - اسلایدر
1تومان648,000تومان