جزئیات مقاله

alt="زوج درمانی"
تعداد نظرات :0
آنچه در این مقاله میخوانید ..

داستان های اتاق مشاوره – داستان نازنین و احسان

من زن توام یا مامانت؟!

نازنین و احسان، ۲ ساله ازدواج کردن
مشکل: نازنین احساس می‌کنه مادرشوهرش دائم در زندگی‌شون دخالت می‌کنه. احسان فکر می‌کنه مادرش فقط نگران اوناست و نازنین زیادی حساسه.

[صحنه: اتاق مشاوره. نازنین دست‌هاش رو گره کرده، احسان با چهره‌ای کمی عصبی.]

مشاور: خب، چی شده که تصمیم گرفتین بیاین اینجا؟

نازنین: من دیگه نمی‌دونم زندگی مشترکم با احسانه یا با مامانش. از شام تا رنگ پرده، باید تأیید مامانش باشه!

احسان (کمی دفاعی): مامان فقط نظر می‌ده. نگران ماست. کاری نکرده که…

نازنین (با حرص): آره، فقط نظر می‌ده. مثلاً اینکه من بلد نیستم شوهرمو سیر کنم هم «نظر» بود؟ یا اینکه “دخترای این دوره زمونه فقط بلدن ژل بزنن” هم نظر بود؟

احسان (با تعجب): گفت همچین چیزی؟ من نشنیدم!

مشاور: احسان، گاهی وقتی خودمون بزرگ شدیم با خانواده‌ای که همیشه حمایتمون کرده، جدا کردن مرزها سخته. ولی برای ساختن یک زندگی سالم، باید شریک عاطفی‌مون رو در اولویت بذاریم.

[فلش‌بک: ۳ ماه پیش، خونه نازنین و احسان]

(احسان در حال صحبت با تلفن)
احسان: باشه مامان، نازنین این غذا رو دوست داره ولی باشه، اون مدلی که شما می‌گید رو می‌گیم درست کنه.
(نازنین با لبخند سرد وارد می‌شه)
نازنین: باز هم به مامانت قول دادی؟ من آشپزم یا اون؟

احسان: چرا انقدر حساس شدی؟ مامان فقط خواست کمک کنه…

نازنین: ببین احسان، من خسته‌م. یا یه بار برای همیشه حد می‌ذاری، یا من می‌رم…

[برگشت به اتاق مشاوره]

احسان (با صدای آهسته): راستش… ترسیدم اگه به مامانم “نه” بگم ناراحت شه. ولی حالا می‌فهمم که نذاشتم نازنین حس کنه مهم‌ترین آدم زندگیمه.

نازنین: منم قبول دارم گاهی خیلی تند برخورد کردم. چون احساس می‌کردم باید خودمو اثبات کنم.

مشاور: خب، حالا وقتشه با هم یاد بگیریم چطور هم برای خانواده احترام قائل باشیم و هم مرز سالم بسازیم. «حمایت» فرق داره با «دخالت».


ازدواج یعنی ساختن یک تیم جدید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

فیلتر قیمت
‫فیلتر قیمت - اسلایدر
1تومان648,000تومان