جزئیات مقاله

alt="زوج درمانی"
تعداد نظرات :0
آنچه در این مقاله میخوانید ..

داستان های اتاق مشاوره: داستان لیلا و نوید

لیلا حس می‌کنه نوید در بحث‌ها همیشه ساکته و فرار می‌کنه. نوید می‌گه لیلا توی دعواها پرخاشگر می‌شه.

[صحنه: اتاق مشاوره، نور ملایم، روی مبل نشستن. مشاور روبروشون]

مشاور: خوب، چی شد که تصمیم گرفتین با هم بیاین اینجا؟

لیلا (با صدایی کمی عصبی): چون دیگه نمی‌تونستم تحمل کنم! هر بار که بحث پیش میاد، نوید یا ساکت می‌شه یا از خونه می‌ره بیرون. انگار من دارم با دیوار حرف می‌زنم!

نوید (آرام): چون وقتی عصبانی می‌شی، فقط داد می‌زنی. من ترجیح می‌دم سکوت کنم تا دعوا بدتر نشه.

لیلا: سکوت یعنی بی‌احترامی! یعنی من مهم نیستم! اصلاً نمی‌فهمی این چه حالی بهم می‌ده…

مشاور: لیلا، تو داری سعی می‌کنی حرف بزنی و شنیده بشی. نوید، تو با سکوتت سعی می‌کنی از درگیری فرار کنی. ولی در واقع هر دوتون دارین دور می‌شین از هم.

۶ ماه قبل، قبل از مراجعه به مشاور

(در آشپزخانه، لیلا با صدای بلند): تو با من حرف نمی‌زنی چون اصلاً برات مهم نیستم!

نوید (در حال پوشیدن کفش): دارم می‌رم بیرون، نمی‌خوام دوباره اون دعوای مسخره رو شروع کنیم.

لیلا (اشک‌آلود): فرار کن، مثل همیشه! کاش یکی بود که حرفای منو بفهمه…

[نوید در رو محکم می‌بنده. لیلا تنها می‌مونه، گوشی رو برمی‌داره و شروع می‌کنه به سرچ: «چطور بفهمم همسرم دوستم داره؟»]

[برگشت به اتاق مشاوره]

مشاور: اگه ادامه می‌دادین بدون کمک، فکر می‌کنین چی می‌شد؟

نوید: شاید جدا می‌شدیم. من حس می‌کردم هیچ‌وقت نمی‌تونم کاری رو درست انجام بدم.

لیلا: منم دیگه داشتم واقعاً از نظر احساسی خالی می‌شدم. حس می‌کردم تنها شدم.

مشاور (لبخند): پس بیاین یاد بگیریم چطور بدون داد یا سکوت، احساساتتون رو به هم منتقل کنین. قراره گوش بدیم، نه فقط بشنویم.


«گاهی فقط یاد نگرفتیم چطور حرف بزنیم، نه اینکه نخواهیم دوست داشته باشیم.»

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

فیلتر قیمت
‫فیلتر قیمت - اسلایدر
1تومان648,000تومان